انیساانیسا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
مهرسامهرسا، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

مثل عشق

فرهنگ لغات آنیسایی

بسیی= بستنی ممایل=موبایل آنیسا=آنیا نخام=نمیخوام باس=باز کن موس=موز دایی ایضا=دایی رضا خواااابه=خوابه فی=فیل گس=گز دشم=چشم بیا=بیا ای چیه=این چیه بی بی=baby بده=بده دکه=دکمه اعیید=سعید گبه=گربه می.میو=صدای گربه هاپی=هاپو تشید=ترسید پبین=پروین دوبه=توپ باااد=باد اوبی=خوبی خاشیر=خاکشیر آپ=آب آلام=سلام شیش=شیشه باسه=باشه نااا=ناز د بیار=در بیار دیش=جیش دس=دست مایی=ماهی ماشی=ماشین بی بی=صدای ماشین اجی=آبجی دشوی=دستشویی آبی=آبی شیر=شیر عیی=علی ماییک=ماژیک تکید=ترکید خودم=خوردم پاش=پارک ماش=موهاش تا=تاب باطی=باطری بایین=پایین تاش=جاش عک=عکس پنی=...
30 مرداد 1391

شیرین زبونی

مامان میگه:خوشگل ناز من کیه.................آنیسا میگه:آنیا ""   ""  : دختر ماه من کیه.....................""    ""  :آنیییا ""   ""  : یکی یدونه ی من کیه...............""     ""  :آنیا ""  ""  : عسل طلای من کیه................""    ""   :آنیییا   قربونت بشم مامان جون که اسم خودتو بلد شدی و میگی اسمهای دیگه که میگی: بابا سعید....عید مامان جون.....پبین=پروین(مامان جون از خوشحالی اینکه آنیسا اسمشو گفته براش یه پلاک طلا خرید ) علی....عیی شیرین....شیشی                      &nb...
24 مرداد 1391

دندانهای 15 و 16

                           دوتا دندونهای نیش بالات با هم دارن در میان.......هفته ی اول ماه رمضون یعنی اوایل مرداد ماه هم دوتا نیش پایین در امدن و بعد دو تا دندون کرسی بالا و حالا دوتا نیش پایین.....فکر کنم علت شب نخوابیدنها و اذیتهات همین باشه عزیزم..... ...
24 مرداد 1391

واکسن 18 ماهگی

قند عسلم دیروز با بابا سعید رفتیم مرکز بهداشت و واکسنتو زدیم.البته بابا سعید پشت در نشست تا ما امدیم. این مرکز بهداشت فقط سه شنبه ها واکسن ١٢ و ١٨ ماهگی میزنه و من هفته پیش (١٠/٥) شما رو بردم اما گفت چون یک روز زود اوردی(١١/٥ نوبت واکسنت بود)نمیزنم و هفته دیگه بیا. مامانی یه کم استرس داشتم .اخه شنیده بودم واکسن ١٨ ماهگی از همه ی واکسنها سختتره ولی خدا رو شکر از همه راحتتر بود. صبح که رفتیم مرکز بهداشت با یه دختر کوچولو ٦ ساله که امده بود واکسن بزنه کلی بازی کردی و خندیدی به طوریکه همه از صدای خندههای شیرینت شاد شده بودن و میخندیدن اما بعدش حسابی گریه کردیو خانمی که بهت واکسن زد گفت تو که اینقدر میخندیدی!!!! دو تا واکسن زدی ...یک...
18 مرداد 1391

انچه گذشت3......دخترم بزرگ شده

31/4/91  بعد از اینکه از حمام امدیم و لباسهاتو بهت پوشندم گفتم مامانی صبر کن تا سشوار بیارم و موهاتو خشک کنم و تا خودم مشغول پوشیدن لباسهام بودم دیدم رفتی سر کشویی که سشوار توش هست و در کشو رو باز کردی و سشوار اوردی دادی دست من.....در اون لحظه خیلی قربون صدقه ات رفتم عسلکم...اخه هم میدونستی سشوار کجاست و هم رفتی خودت اوردی تا موهاتو خشک کنم...... فدای دخترم که دیگه بزرگ شده و خودش میخواد کارهاشو انجام بده   ...
15 مرداد 1391

آنچه گذشت2......اسم مامانجون

٢٨/٤/٩١ عزیزم دیشب که تولد مامان بود شما اسم مامان جون رو برای اولین بار گفتی((پ ب ین))و همه کلی ذوق کردن و شاد شدن...مخصوصا مامان جون.صداتو هم ضبط کردم.... این دومین اسمیه که شما بلد شدی و میتونی بگی.اولی اسم بابا سعید و اسم مامان جون هم شد دومی.....عزیز دلم خیلی دوست دارم اسم مامان رو هم با اون لحن شیرین کودکانه ات صدا کنی.....به امید اون روز....یه دنیا بوس برای کوچولوی ناز و باهوش مامان ...
14 مرداد 1391

سلامی دوباره

سلام به همه ی دوست جونا.ببخشید که نتونستم جواب بدم...بعد از مدتی که شارژ نت ما تموم شده بود دوباره شارژ شد.اونم به همت الهه جون دختر خاله ی مامان آنیسا.....  امروز آنیسای من18 ماهش تموم میشه. مامایی قربونت بشم که اینقدر خانم شدی......... ...
12 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مثل عشق می باشد